دوربین عکاسی متکی به واقعیت ها یا ابژه‌هایی است که در دنیای پیرامون ، پیش روی عدسی‌اش قرار دارد. عکاسی در ماهیت آبژکتیو خود ، بدون توجه به سویه‌های فرامتنی ، ذهنی یا به اصطلاح خلاصه‌تر ، سابژکتیو،  محدود به واقعیت مادی آن چیزی‌ است که وجود خارجی و مادی دارد. بخش اعظم آن چیزی که شامل این تعریف می‌شود همان المان‌ها و عناصر و چشم‌اندازهای ساده و تکراری پیرامون ماست که برای ما تبدیل به عادت‌های دیداری شده‌اند. عادت شده‌گی  آفت بزرگ هنرهای بصری و تجسمی. شاید در روزگاری بازنمایی دقیق واقعیت در هنرهایی مانند نقاشی و مجسمه سازی ارزش تلقی می‌شد، اما عکاسی از آنجا که جلوۀ بصری پوسته بیرونی تمام آن چیزی که در چشم‌انداز رو به رویش وجود دارد را با دقت و ظرافت وصف ناشدنی در فرآیندی فیزیکی شیمیایی بر روی صفحۀ حساس نقش می‌کند نمی‌تواند این کپی برداری و بازنمایی غیر قابل انکار از واقعیت پیرامون را در زمرۀ اتفاقات ارزشمند جای بدهد.

به زبان ساده، دوربین را اگر حتی به قول کیارستمی روی شاخ گاو ببندیم و آن را برای عکسبرداری خودکار در فواصل مشخص زمانی تنظیم کنیم و گاو را هِی کنیم،  باز هم بدون آنکه نیاز به وجود فردی به نام عکاس و اندیشه پویا در قالب یک هنرمند داشته باشد می‌تواند این واقعیت مادی را با همان ظرافت و دقت ثبت و بازنمایی کند.  اینجاست چه کار هنرمند عکاس دشوار می‌شود. هنرمند عکاس می‌خواهد چیزی از جنس پیام ذهنی را با استفاده از همین تصاویر بازنمایانه از واقعیت پیرامون ثبت کند و به مخاطب انتقال بدهد تا زمانی که چیزی که عکاس ثبت می‌کند همان چیزی باشد که مخاطب‌هایش همیشه همواره و مدام پیش روی خود می‌بینند ، کار عکاس نمی‌تواند چیزی بیشتر از تجربه‌های روزانه مخاطبان به آنها ارائه کند.  در این مرحله عکاس دو انتخاب بیشتر ندارد یا باید به دنبال چیزی بگردد که همیشه پیش روی مخاطبانش نیست،  یا از نظر جغرافیایی در جای دیگری در حال رخ دادن است و آن رخداد برای مخاطبان ارزش دیدن تماشا و بررسی دارد و یا باید در همان محیط و در بستر همان واقعیت یکسان با تجربه بصری مخاطب شیوه نگاه کردن خود را متفاوت کند. به گونه دیگری بنگرد. زاویۀ نگاهش را متفاوت انتخاب کند یا به آن چیزی چشم بدوزد که سایرین از آن چشم برداشته‌اند. نگاه کردن متفاوت ، تغییر زاویه نگاه و در یک کلام دیگرگونه نگریستن و دیگر گونه نشان دادن همان چیزهای تکراری و عادت شده برای مخاطبان به گونه‌ای که واقعیت پرتکرار و عادت زده، تبدیل چشم اندازی تازه و بدیع شود ، فرآیندی است که آن‌را آشنایی‌زدایی نامیده اند. آشنایی زدایی همان چیزی‌ است که در عکس زیبای «نعما روشن»  اتفاق افتاده است. نگاهی دیگرگونه به آبراه موقتی در میانه یک کوچ، زمانی که هوشمندی عکاسانه و جستجوگری هنرمندانه را  با خود به همراه داشته باشد، زمانی که عکاس به همان چیزی که سایرین نه تنها به آن نگاه نمی‌کنند بلکه شاید در نزدیک شدن و نگاه کردن به آن اکراه هم داشته باشند نه تنها نگاه می کند ، بلکه در نگاه پدیدار شناسانه خود آن را به مثابه دریچه‌ای برای کاویدن دنیای پیرامون به شمار می‌آورد و شاید از میان تمام ویژگی‌ها و قابلیت‌های نه چندان خواستنی این آب راکد، تنها ویژگی مثبت و ارزشمند آن ، جلوه آیینه‌گونه آن را می‌بیند  و برای بازتاب بخش دیگری از هستی  از آن کمک می‌جوید،  آشنایی‌زدایی با نگاه متفاوت عکاسانه و ژرفای جست و جو‌گرانه هنرمند همراه می‌شود، زیبایی‌شناسی هندسی و وقت‌شناسی عکاسان ایرانی است سرمایه می‌کند و از این بستر راکد و بی ارزش اثری عکاسانه بیرون می‌کشد.  از این نگاه ژرف و این نتیجه ارزشمند اگرچه در بستر یک عکس ساده و رخدادی نه چندان برجسته ، می‌توان آموخت.

 


احسان قنبری فرد

احسان قنبری فرد 1359 عکاس . منتقد عکاسی مدرس عکاسی مدیرمسئول و صاحب امتیاز سایت کلاس عکاسی، www.Class.Photography

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder